در اصول فقه قاعدهاي مطرح است، مبني بر اينكه خصوص سبب عموم لفظ را تخصيص نميزند و برخي از علماي عامه به استناد آن پارهاي آيات را كه در فضيلت عليعليه السلام نازل شده، انكار ميكنند. در اين مقاله سخن از اين است كه همواره چنين نيست كه خصوص سبب عموم لفظ را تخصيص نزند. آيه ولايت از آن جمله است; به علاوه عموميت لفظ، دليلي بر انكار خصوصيتسبب نيست.
اسباب نزول، عموم لفظ، خصوص سبب، سوره دهر.
بسياري از علماي اهل سنت نزول آياتي از قرآن را در شان حضرت عليعليه السلام ميپذيرند; اما برخي از آنان نيز آن را انكار ميكنند. مهمترين دليلي كه اقامه كردهاند، اين است كه آيات مورد استشهاد عام است; لذا نميتواند در خصوص عليعليه السلام نزول يافته باشد.
هر چند بسياري از دانشمندان اهل سنت نظير حاكم حسكاني نزول قرآن از جمله سوره انسان را در شان اهل بيتبا صراحت ميپذيرند; اما فخر رازي و برخي ديگر از مفسران اهل سنتسعي دارند، به گونهاي آن را رد كنند. مثلا فخر رازي در آغاز اين بحث در تفسير خود مينويسد:
هيچيك از بزرگان معتزله مانند ابوبكر اصم و ابوعلي جبائي و ابوالقاسم كعبي و ابومسلم اصفهاني و قاضي عبدالجبار در تفسير خود ياد نكردهاند كه اين آيات درباره علي بنابي طالب نازل شدهاست. تنها واحدي در كتاب بسيط ياد كرده كه آن درباره عليعليه السلام نازل شده و صاحب كشاف از ميان معتزله اين قصه را آوردهاست(1)
آنگاه پس از نقل روايت ابنعباس، درصدد نقد و انكار آن برخاسته، چنين ميگويد:
اولا آيات مذكور به صيغه جمع آمدهاست; مانند: يوفون بالنذر، يخافون و يطعمون; بنابراين تخصيص آن به شخص واحد خلاف نظم آيات است;
ثانيا اختصاص اين صيغه جمع به يك دسته و جمع معيني خلاف ظاهر است;
ثالثا حتي اگر بپذيريم اين سوره به خاطر عمل مشخصي از اهلبيتعليهم السلام نازل شده باشد، باز هم مدعاي شيعه ثابت نميشود; زيرا در اصول فقه ثابتشده است كه در مورد اسباب نزول «اعتبار به عموم لفظ است; نه خصوص سبب.» (2)
قرطبي نيز كه تقريبا معاصر فخر رازي است، از جمله كساني است كه شان نزول خاص سوره دهر را به شدت انكار ميكند و بر اين باور است كه معنا و مفهوم اين سوره عام است و درباره همه ابرار و هر كس كه كار نيك و پسنديدهاي انجام دهد، نازل شده است. عبارت وي چنين است:
مفسران گويند: آن درباره علي و فاطمه و كنيز آن دو به نام فضه نازل شدهاست; ولي نظر درست اين است كه آن درباره همه ابرار و هر آنكه كار نيكي انجام دهد، نازل شدهاست; به همين رو آن عام است (3) .
آنگاه ميافزايد:
ثعلبي، نقاش، قشيري و ديگران داستان نزول سوره را در شان آنان دانستهاند; ولي خود با صراحت ميگويد: اعتقاد من آن است كه اين نظر صحيح نيست و ثابت هم نشده است. (4)
به علاوه پس از نقل روايات و اشعار مربوط به اين سوره، به همان نحوي كه در كشفالاسرار و شواهد التنزيل آمده، ميگويد:
اين سخن جعلي و خرافي است و شايسته نيست كه عليعليه السلام فرزندان خويش را گرسنه نگه دارد تا بينوايي را سير سازد!! (5)
از ديگر دانشمندان اهل سنت كه درصدد نفي و انكار شان نزول سوره دهر برآمدند، بايد از ابنكثير (ت774ق) نام برد. وي كه تقريبا يك صد سال پس از سلف خويش يعني قرطبي ميزيست، در انكار فضايل اهلبيتعليهم السلام به ويژه عليعليه السلام تا آنجا پيش ميرود كه معتقد است هيچ آيهاي در شان اميرمؤمنان عليعليه السلام نازل نشد و آنچه را كه شيعه باور دارد، ادعايي بيش نبايد دانست. او ميگويد:
هيچ چيزي از قرآن در خصوص عليعليه السلام نازل نشده و هيچيك از آياتي كه ادعا ميكنند، در خصوص اوست، نظير «انما انت منذر و لكل قوم هاد» (6) و «و يطعمون الطعام علي حبه» و نيز رواياتي كه اين آيات را درباره او ميشمارند، درست نيست (7) .
آنچه به اجمال بر شمرديم، مجموع همه ايرادهايي است كه برخي مفسران عامه بر روايات شان نزول سوره دهر وارد دانستهاند. اينك به اختصار به نقد و بررسي اين ايرادها ميپردازيم:
چنانكه مشاهده شد، عمدهترين اشكال مخالفان بر محور دو نكته قرار دارد:
نخست اين كه شان نزول سوره دهر عام است و در حق همه ابرار- ونه طايفه خاصي- ساري و جاري است; چرا كه آيات مورد بحث تماما به صيغه جمع است و دليلي بر انحصار آن درباره فرد يا افراد معيني وجود ندارد. به علاوه حتي اگر درباره افراد خاصي باشد، باز هم اختصاص به آن مورد نداشته و ميتوان آن را عام و در شان ديگران هم صادق دانست.
ديگر اين كه نزول اين سوره در مكه بوده است و آنچه شيعه ادعا ميكند، خرافهاي بيش نيست. (8)
هر چند پاسخ مفصل اين شبهه، خود كتاب پرحجمي خواهد شد; اما پاسخهاي خويش را به اجمال اينگونه عرضه ميكنيم:
1- روايات مربوط به شان نزول خاص اين سوره تنها از طريق شيعه نقل نشدهاست تا جاي اين توهم باقي باشد كه گويا تنها اماميه بدان باور دارد. علامه اميني در اثر جاودانه خويش از سي و چهار منبع اهل سنت نام ميبرد كه همگي روايت مذكور را به همان نحوي كه شيعه قبول دارد، نقل كرده و پذيرفتهاند. (9)
2- به صيغه جمع بودن اين آيات نيز هرگز نميتواند، شان نزول خاص آن را تحت الشعاع قرار دهد; زيرا آيات مذكور تنها مورد آن در قرآن نيست و از اين نمونهها در قرآن فراوان است. يعني علي رغم اين كه ظاهر آيه به صيغه جمع است; اما همگان قبول دارند كه سبب نزول آن خاص بوده است. به عنوان شاهد به نمونههاي زير توجه شود:
الف- «انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون» (10) .
در اين آيه گر چه عبارات و الفاظ آيه تماما به صيغه جمع است; ولي به اتفاق نظر علماي فريقين اين آيه نهتنها در شان مولاي متقيان، عليعليه السلام نازل شده است; بلكه اختصاص به آن حضرت دارد و نظير آيه نجوي (11) هيچ كس جز ايشان، به مضمون و محتواي آن عمل نكرده است. (12)
ب - «و الذين يرمون ازواجهم و لميكن لهم شهداء الا انفسهم فشهادة احدهم اربع شهادات بالله انه لمن الصادقين» (13)
اين آيه كه به آيه لعان معروف است، بر حسب روايات در شان هلال بناميه و يا فردي ديگر نازل شده است; (14) اما چنانكه ملاحظه ميشود، تمامي تعابير موجود در آيه به صيغه جمع آمده است.
ج - «الذين يظاهرون منكم من نسائهم ماهن امهاتهم...» (15) .
اين آيه كه به آيه ظهار مشهور است، در شان اوس بن صامت نازل گرديد (16) ; حال آنكه داراي تعابيري عام است و به شكل جمع بكار رفته است.
با توجه به اين آيات، كه به عنوان نمونه و شاهد ذكر شد، بايد گفت:
گاهي آياتي نازل ميگشت كه داراي تعبيري عام بوده و حكم آن، ظاهرا به همه مردم مربوط ميشد; اما سبب نزول آن آيه و يا آيات، عبارت از جرياني بود كه به فرد يا افراد خاصي ارتباط داشت (17) .
در مورد سوره دهر نيز مطلب از اين قرار است.
3- آنها كه شان نزول سوره را واقعه مربوط به اهلبيتعليهم السلام ميدانند، هرگز مدعي نيستند كه ديگر ابرار مشمول آيات اين سوره نيستند تا اشكال شود كه لفظ آيه عام است و نبايد آن را به مورد خاصش منحصر دانست; بلكه آنان نيز به عموم و شمول آيات واقف، بلكه معترفاند; اما بر اين نكته مسلم پاي ميفشرند كه اولا نزول سوره بدون سبب نبودهاست; ثانيا سبب نزول آن هم مشخص است; ثالثا اهلبيتعليهم السلام مصداق بارز سبب نزول اين سورهاند.
اين كه «اعتبار به عموم لفظ است; نه خصوص سبب» امري قطعي و سخني بجا و درست است كه موافقان نزول سوره در شان اهلبيتعليهم السلام هم آن را ميپذيرند.
4- بر فرض كه سوره دهر در مكه نازل شده باشد، اين حقيقت جاي انكار ندارد كه مكي بودن سورهاي، هرگز منافي مدني بودن برخي آيات آن نيست. چنان كه عكس آن هم صادق است. يعني ممكن استسورهاي در مدينه نازل شدهباشد; اما چون نظم قرآن توقيفي است و به دستور پيامبرصلي الله عليه وآله انجام گرفته است، (18) برخي آيات آن مكي باشند و سخن ابنحصار كه ميگويد: «هر يك از سورههاي مكي و مدني آيات مستثنا دارد»، (19) بر اين نكته اشاره دارد.
اين كه ميگويند «فلان آيه درباره اهلبيتعليهم السلام يا درباره اميرمؤمنان، عليعليه السلام نازل شدهاست»، يكي از چند معنا را ميتواند داشته باشد:
الف - عملي بسيار ارزنده از اهلبيتعليهم السلام صادر گرديد كه سبب نزول آيه شريفه شده است. مثلا عليعليه السلام در هنگامه خطر، در بستر رسول خداصلي الله عليه وآله خوابيد و اين عمل اميرمؤمنان سبب نزول آيه «و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله» (20) شده; ولي آيه بر ديگران هم قابل صدق است; زيرا اعتبار به عموم و اطلاق لفظ آيه است، نه خصوص سبب و مورد نزول;
ب - مصداق يگانه آيه شريفه، اهلبيتعليهم السلام هستند و به ديگران به هيچ وجه قابل صدق نيست، مانند آيه تطهير (21) و آيه مباهله; (22)
ج - اهلبيتعليهم السلام مصداق اكمل و اظهر آيه شريفه هستند و از اين رو مانعي ندارد كه بر ديگران هم صادق آيد; مانند آيه «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا» (23) .
فرق اين معنا با معناي اول آن است كه در اولي، اهلبيتعليهم السلام سبب نزول آيه بودند; ولي در معنا سوم ممكن است اهلبيتعليهم السلام سبب نزول آيه نباشند و آيه بدون سبب نزول نازل شدهباشد; ولي رسول خداصلي الله عليه وآله و ائمهعليهم السلام، اهل بيت را به عنوان مصداق مسلم و روشن آن آيه معرفي كرده باشند. (24)
اين مورد همان است كه علامه طباطبايي از آن با عنوان «جري و تطبيق» ياد ميكند. نامبرده گويد:
قرآن از نظر انطباق بر مصاديق وسعت داشته و به موارد نزول آيات اختصاص ندارد; بلكه در هر موردي كه با مورد نزول از لحاظ مناط و ملاك يكسان باشد، جاري ميگردد و اين همان معنايي است كه به جري در قرآن تعبير شده است. (25)
اين قاعده كه بر گرفته از روايات ائمهعليهم السلام است، به كرات در مجلدات بيستگانه الميزان مورد استناد قرار گرفته است و علامه با استفاده از اين قاعده و با اشاره به اين مطلب كه بسياري از روايات از قبيل جري و ذكر مصاديق است، نه تفسير، بلكه به شرح و توضيح اين بخش از روايات اقدام كردهاند. مانند احاديث فراواني كه از طريق شيعه از پيشوايان معصومعليهم السلام وايتشدهاست، مبني بر اينكه در همه آياتي كه با خطاب «يا ايها الذين آمنوا» آمده، يا مخاطب آن انديشمندان، پرهيزكاران، نيكوكاران و.... است، مصداق بارز و مظهر تام و تمام آن ائمهعليهم السلام هستند و ميتوان آن آيات را بر آنان تطبيق كرد. (26)
1. مفاتيحالغيب، 30/243.
2. همان، 30/244.
3. الجامع لاحكام القرآن، 19/130.
4. همان، 19/131-130.
5. همان، 19/134.
6. سوره رعد آيه 7.
7. البداية و النهاية، 7/395.
8. منهاج السنة، 2/117 به نقل از الغدير، 3/169.
9. الغدير، 3/171-169.
10. سوره مائده، آيه 5.
11. سوره مجادله، آيه11.
12. بنگريد به: الغدير، 3/162-155; اسباب النزول، ص 27 به بعد.
13. سوره نور آيه 6
14. مجمعالبيان، 7/201; الاتقان، 1/29; اسباب النزول، 104.
15. سوره مجادله، آيه 2.
16. مجمعالبيان، 9/371; الاتقان، 1/29; اسباب النزول، ص76.
17. اسباب النزول، ص75.
18. البرهان في علوم القرآن، 1/304; پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، ص 66.
19. الغدير، 3/170.
20. سوره بقره آيه 207.
21. سوره احزاب آيه 33.
22. سوره آل عمران، آيه 61.
23. سوره مريم آيه 96.
24. كيهان انديشه، مثل 25، ص 88-87.
25. الميزان، 3/67 به نقل از روش علامه طباطبايي در تفسير الميزان، ص 309.
26. همان، ص 311- 310; قرآن در اسلام، ص62.